آنیسا آنیسا ، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

آنیسا محبان

دلتنگی مادرانه

من هر روز و هر لحظه نگرانت میشوم که چه می کنی؟ پنجره اتاقم را باز میکنم و فریاد می زنم تنهاییت برای من ... غصه هایت برای من ... همه بغضها و اشکهایت برای من بخند برایم، بخند آنقدر بلند تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را صدای همیشه خوب بودنت را دلم برایت تنگ شده ... دلم برایت تنگ شده دخترکم ...
31 خرداد 1392

شیرین زبونی ها

شیرین زبونی ها: چه خوشکله:چه خوش خوش خولههههههه                                  بشین:بیییش آب بده :آبی                                                               ...
30 خرداد 1392

بابایی رفته بندرعباس

دیروز بابایی به خاطر کار واجبی که داشت رفت بندرعباس و ما کماکان در کرمان هستیم دلم برای خونمون یه ذره شده بندر عشقههههه فقط تحمل دوری خیلی سخته اونم خیلی زیاد .............. واااااااای  خدایا-آنیسا از دیروز که بابات رو ندیدم فکر میکنم یک ساله ندیدم نمیدونی چه قدر دلتنگم بابایی زودتر بیا خدا پشت و پناهت باشه........... ...
30 خرداد 1392

آرزوهای مادرانه

  خداوندا عزیزم را تو یاری کن پناهش باش ودر حقش تو کاری کن الهی هر چه میخواهد تو نصیبش کن خدایا بر لبانش لبخند جاری کن ........ آنیسا تمام آرزوهام در سلامتی و خوشبختی تو خلاصه میشه آخ نمیدونی که عزیزه خونمونی . امیدوارم که همیشه سالم و خوشحال باشی باورت نمیشه که هر وقت که میخوابی طوری دلتنگت میشم که دوست دارم سریع بیدار شی تا دوباره برام عزیزی کنی . فرشته کوچولوم عاشقانه منو بابایی دوست داریم. خیلی دلم برای نوزادیات تنگ شده میخوام یه عکس از اون موقع هات بزارم آخخخخخخخخخ گه نفسمی....       . ...
30 خرداد 1392

دلتنگی

  الان ساعی ١١:٣٠ خیلی دلم برای عمه جونیا تنک شده به خصوص برای مادر جونیت که دلم براش یه ذره شده . مادر جونی نفس منه خیلی مهربونه ....... . عمه سمیه الان  جیرفته پیشه مادر جون جونی.احتمالا ما هم میریم جیرفت اما نمیدونم کی؟؟؟؟؟؟ عمه مهلایی هم الان دیگه امتحاناتش تموم شده داره خوش میکذرونه فدات عمه گلی که دل من و آنیسا برات یه ذره شده خیلی دوست داریم میخواستم یه عکس از عمه مهلایی بذارم اما نشد که بشهههههههه.............   ...
26 خرداد 1392

علی جونم دوست دارم

  نیازمند چیزی بودم که باورش کنم نگاهت بر من افتاد و باور کردم خواهان کسی بودم که باورش کنم خود و رویا هایت را با من تقسیم کردی و باورت کردم اما آنچه که به راستی نیازمندش بودم باور کردن خود بود مرا به دنیای درونت بردی و با اکسیر عشق یاریم کردی و به برکت توست که امروز زنده ام لمس می کنم و باور دارم کسی چیزی یا خود را آری تنها به خاطر وجود توست
26 خرداد 1392

دنیا اینه.....

آن لحظه که از نیاز اتسان       دارد نه کم از هوای حیوان یک دانه ی گندم طلایی         از تشت طلا گرانبهاتر در حادثه های ناگهانی          سالم ز مریض مبتلاتر آسوده مباش که بی نیازی        یک آن دگر پر نیازی آنجا که تو فرعون زمانی            در تیرس باد خزانی   گل نازم یه وقتایی بعضی آدم ها درگیر  چنان غروری میشن که خودشونم دیگه نمیشناسن و همه رو از بالا نگاه میکنند فکر میکنند کاملترینند و بهترینند اما زهی خیال...
26 خرداد 1392